دیدم در آستانه دیدار سنتی پرسپولیس و استقلال در 15 فروردین 87 خوندن این خاطره شاید که نه حتما میتونه جالب باشه!!جالب باشه که بدونین توی جبهه هم
کری خونی بین پرسپولیسیها و استقلالی ها کم نبوده:
شهرفاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم میشدند من و دوستم علی ناهیدی از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمیزدیم شاید علتش خیلی عجیب غریب باشه ما سر تیمهای فوتبال پرسپولیس و استقلال دعوایمان شد!من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات در سنگر طبق معمول داشتیم کرکری میخواندیم که بحثمان جدی شد علی زد به سیم آخر و یک نفس گفت شیش شیش شیشتاییا شیش شیش شیشتاییا
من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم بعد هم قهرکردیم و سر و سنگین شدیم.
حالا دلم پیش علی مانده بود از شب قبل از عملیات ندیده بودمش دلم هزار راه رفته بود که نکند علی شهید یا اسیر شده باشه دیگه داشتم رسما گریه میکردم که یکهو دیده بچه ها زدند زیر خنده از ستگر بیرون اومدم و اشکهام رو پاک کردم یکهو شنیدم یه عده ای با لهجه عربی شعار میدهند که:((پرسپولیس هورا استقلال سوراخ!!!))سرم را چرخاندم به طرف صدا.باورم نمیشد ده ها اسیر عراقی پا برهنه و شعارگویان به طرفمان میآمدند.پیشاپیش آنان علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم قرمز را تکان میداد و عراقی ها هم با دستور او شعار میدادند:
کری خونی بین پرسپولیسیها و استقلالی ها کم نبوده:
پرسپولیس هورا استقلال سوراخ!!!!
شهرفاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم میشدند من و دوستم علی ناهیدی از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمیزدیم شاید علتش خیلی عجیب غریب باشه ما سر تیمهای فوتبال پرسپولیس و استقلال دعوایمان شد!من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات در سنگر طبق معمول داشتیم کرکری میخواندیم که بحثمان جدی شد علی زد به سیم آخر و یک نفس گفت شیش شیش شیشتاییا شیش شیش شیشتاییا
من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم بعد هم قهرکردیم و سر و سنگین شدیم.
حالا دلم پیش علی مانده بود از شب قبل از عملیات ندیده بودمش دلم هزار راه رفته بود که نکند علی شهید یا اسیر شده باشه دیگه داشتم رسما گریه میکردم که یکهو دیده بچه ها زدند زیر خنده از ستگر بیرون اومدم و اشکهام رو پاک کردم یکهو شنیدم یه عده ای با لهجه عربی شعار میدهند که:((پرسپولیس هورا استقلال سوراخ!!!))سرم را چرخاندم به طرف صدا.باورم نمیشد ده ها اسیر عراقی پا برهنه و شعارگویان به طرفمان میآمدند.پیشاپیش آنان علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم قرمز را تکان میداد و عراقی ها هم با دستور او شعار میدادند:
پرسپولیس هورا استقلال سوراخ!!!!
دویدم به استقبال علی.علی با دیدن من از دوش آن درجه دار عراقی پایین پرید و بغلم کرد تند تند صورت هم را بوسیدیم و علی خنده کنان گفت میبینی اکبر حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس اند هردو غش غش خندیدیم عراقی ها هم که نمیدانستند دارند چه شعاری میدهند با ترس و لرز همچنان فریاد میزدند:پرسپولیس هورا استقلال سوراخ!!!
آواره دشت جنون ::: سه شنبه 87/1/13::: ساعت 1:12 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :121023
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :121023
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>> پیوندهای روزانه <<
^آخرین عکس از گالری وبلاگ^
>>آرشیو شده ها<<
>>سردر سنگر<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>صدای آشنا<<
لبخند بزن رزمنده! برای دیدن لبخندها بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنید |
>>اشتراک در خبرنامه<<
|