سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اعترافات یک عراقی قسمت هفتم - دشت جنون
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کم ترین چیزی که در آخر الزمان یافت می شود، برادر قابل اعتماد است، یا درهمی از حلال . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
دشت جنون
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • بخشهای منتخبی از کتاب"اعترافات"((خاطرات سرهنگ عراقی،عبدالعزیز قادر السامرایی که در سال 1374 نوشته شده است))
    بخش هفتم:
    در حال عقب نشینی بودیم که بیسیمچی گردان به من گفت:"قربان فرمانده ی تیپ دستور توقف صادر کرده است"توقف کردیم درحالی که معلوم نبود چه سرنوشتی برایمان رقم خورده است.نگرانی و دلهره افراد را دربرگرفت ناراحتی های روحی در بین سربازان مشاهده می شد
    صدام با سرهنگ ستاد(احمد زیدان)تماس گرفت و آخرین اخبار منطقه را جویا شدسرهنگ چنین پاسخ داد:"قربان!خرمشهر با مردان دلاور ما پایدار است و به صورت د‍ژ محکمی هر نیروی مهاجمی را خرد میکند!"

    ادامه دارد...



    آواره دشت جنون ::: چهارشنبه 87/2/4::: ساعت 12:0 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدید :119441

    >>اوقات شرعی <<

    تصویر منتخب
    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    ^آخرین عکس از گالری وبلاگ^
    >>آرشیو شده ها<<

    >>سردر سنگر<<
    دشت جنون

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>صدای آشنا<<

    ریحانه عشق
    لبخند بزن رزمنده!
    برای دیدن لبخندها بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنید






    >>اشتراک در خبرنامه<<
     
    ««پانزده عکس آخر گالری»»