در پای سفره ی عقد یک دختر شهید:
عاقد دوباره گفت:« وکیلم؟!»پدر نبود
ای کاش در جهان ره ورسم سفر نبود
گفتند رفته گل....نه گلی گُم....دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی پدر خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود وبرنگشت
آن فصلهای سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه یا خبری!عطرچفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود
عکس پدر مقابل آینه و شمعدان
آن روز دور سفره جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت:«وکیلم؟!»دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت: با اجازه ی بـــــــــــابـــــــــــــا بله
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود
پروانه نجاتی/شیراز
آواره دشت جنون ::: چهارشنبه 87/1/14::: ساعت 2:7 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :120972
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :120972
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>> پیوندهای روزانه <<
^آخرین عکس از گالری وبلاگ^
>>آرشیو شده ها<<
>>سردر سنگر<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>صدای آشنا<<
لبخند بزن رزمنده! برای دیدن لبخندها بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنید |
>>اشتراک در خبرنامه<<
|