وقتی جهان پهلوان "ژیلت" را تبلیغ نکرد "بنده به شما املاک رابینسون را توصیه می کنم" تعداد آن هایی که این جمله را از زبان پهلوان رضا زاده در چند شبکه ماهواره ای شنیده اند و روی سرشان دو عدد شاخ سبز نشده، کم است!آن ها انتظار نداشتند پهلوانشان که چند سال قبل به پیشنهاد اغوا کننده ترک ها یک "نه" محکم پاسخ داده بود، به این سادگی و تنها در ازای دریافت 200 میلیون تومان برای اماراتی ها تبلیغ کند. |
ساعتی پیش از دیدن فیلم تبلیغاتی جهان پهلوان حسین رضازاده از شبکه تلویزیونی مهاجر نت ورک، خشکم زد ... بخصوص وقتی که دریافتم این قهرمان ملّی و دوستداشتنی وطن در حال تبلیغ یک بنگاه معاملات ملکی در دبی به نام «املاک رابینسون» است؛ همان بنگاهی که تقریباً این روزها همه شبکههای تلویزیونی 24 ساعته لسآنجلسی را خریده و کمتر شبکهای را میتوانی بیابی که رابینسون را تبلیغ نکند.
امّا چرا یک قهرمان ملّی که حتی پیشنهاد چند میلیاردی ترکیه را برای پوشیدن لباس آن کشور در جام جهانی وزنهبرداری رد کرد، حالا باید به شرایطی تن در دهد که نهتنها رب گوجه فرنگی «تبرک» (که به هر حال یک محصول ایرانی است) که یک بیزینس غیر ایرانی را به اعتبار محبوبیت خودش تبلیغ کند؟! آن هم قهرمانی که برای پیروزیهایش، حتی عالیترین رهبر مذهبی کشور بارها و بارها پیام داده و اظهار خوشحالی کرده است؟!
آیا مسبب همه این رویدادها را باید در کملطفی مسئولین بدانیم؟
شنیده ام که تا چه اندازه محبوبیت علی دایی به نسبت حسین رضازاده در اردبیل بیشتر است. چرا که علی دایی فرد بسیار خیری بوده و کمکهای فراوانی به مردم و آموزش و پرورش و ورزشکاران کرده و میکند، اما اغلب مردم از حسین رضازاده که با زانتیای خودش در شهر جولان میدهد، راضی نیستند و معتقدند که او دست کمک ندارد و حتی شنیدم حاضر نشد مبلغ 2 میلیون تومان به تیم بدنسازی اردبیل کمک کند تا آن تیم بتواند سفر ورزشی خود را به انجام رساند.
حسینرضازاده باید با اقتداء به پهلوانان بزرگی چون غلامرضا تختی، قدر خود و موقعیتش را بیشتر و بهتر بداند و چنین حقیرانه ارزانفروشی نکند. در عین حال، مدیریت حاکم بر ورزش و جامعه نیز باید با درایتی هوشمندانهتر در شیوه مواجههی خویش با قهرمانان ملّی وطن تحول ایجاد کند.
حسین عزیز!
نه به آن حضرت ابوالفضلی که فریاد میزنی و نه به املاک رابینسونی که اینگونه قاطعانه و عاشقانه در مدحش داد سخن میدهی ...
حاج حسین!!! تو را به آن اباالفضلی که سنگش را به سینه میزنی دست بردار از این روند تو رو خدا!!!!
دلم برای صیادم تنگ شده:
یک شب خواب دیده بودکه امام به او میگوید:«شما کارتان درست میشود نگران نباشید»21 فروردین 1378 بود کارش درست شد
فردای روز خاکسپاری میروند سر خاک «آقا» هم آنجا بوده زودتر از بقیه!!میگفت:«دلم برای صیادم تنگ شده!»
یاد و خاطره ی شهید سردار علی صیاد شیرازی را گرامی میداریم « روحش شاد وراهش پر رهرو باد»
آزاد شده امام حسین(ع):
* دهانش را گرفت زیر شیر آب و راه افتاد. به خیال خودش آن را آب میکشید تا نجس نباشد؛ و رفت مثل چند شب گذشته، مثل محرّم هر سال ...
* مشهور بود به قُلدری و لااُبالیگری. هیکل قوی و بااُبهتی داشت. هرجا میرفت، آنجا را به هم میریخت. مأمورهای کلانتری هم از او میترسیدند، چه رسد به مردم عادی. از در که وارد شد، همهی نگاهها او را دنبال کردند، تا جایی برای نشستن پیدا کرد. در گوشهی مجلس، حلقهای ساخته شده که ظاهراً در مورد او حرف میزدند.
* هنوز خیلی از آمدنش نمیگذشت که جوانی از حلقه خارج شد و رفت سراغش با لبخند، جوان را تحویل گرفت ... چند لحظه بعد، صورتش سرخ شده بود و با تعجب نگاه میکرد. نتوانست حرفی بزند. فقط شنیدههایش را مرور کرد: «مسئول هیأت میخواهد تو بروی بیرون. از فردا شب هم حق نداری بیایی اینجا ... »
* مجلس ساکت شد. همه میترسیدند دعوا شود. اما او آرام، در میان سیاهیها گم شد و رفت خانهاش. به خودش اجازه نداد به خادم امام حسین(ع)بیاحترامی کند. موقع خواب فکر میکرد از فردا به کدام روضه برود؟!
* شروع کرد به در زدن. صدای نفسهایش را میشد از پشت در هم شنید.
در را باز کرد. همان مردی بود که دیشب گفته بود او را از روضه بیرون کنند.
نگاهش کرد. نمیتوانست تحویلش بگیرد. اما مرد، جثهی قوی او را در آغوش گرفته بود و مدام میبوسیدش: «خواهش میکنم، التماس میکنم، امشب حتماً بیا جلسه. حرفهای دیشب را فراموش کن ... خواهش میکنم رسول».
میخواست برود که رسول نگذاشت: «تا نگی چی شده، اجازه نمیدم یه قدم برداری».
صدایش میلرزید. نمیدانست بگوید یا نه. شاید رسول معنی حرفهایش را نمیفهمید. اما گفت: «دیشب خواب دیدم رفتهام صحرای کربلا. خیمههای امام حسین(ع) یک طرف بود و لشکر یزید طرف دیگر. خواستم بروم سراغ خیمههای آقا. دیدم سگی نگهبان خیمههاست. اجازه نمیداد غریبهها نزدیک شوند.
خواستم بروم جلو، نگذاشت. با سگ درگیر شدم. یکدفعه ... متوجه شدم ...سر و صورت آن سگ ... رسول! تو پاسبان خیمهها بودی!»
زانوهایش تا شد. «راست بگو، من! واقعاً من نگهبان خیمههای آقا بودم؟! خودشان مرا به سگی قبول کردهاند؟! ... »
دیگر شب نبود، ماه رمضان هم نبود، اما آن صبح باصفا، شب قدر رسول شد.
* پنجم اسفند 1284 هـ.ش، وقتی مشهدی جعفر و آسیه، ساکن محلهی «خیابان» تبریز بودند، خدا به آنها پسری داد که اسمش را گذاشتند «رسول».
رسول دادخواه. آسیهی مهربان و آرام، رسول را در جلسههای روضه امام حسین(ع) شیر داد و بزرگ کرد. بازیهای روزگار، او را در راهی انداخت که 52 ساله بود که مجبور شد تبریز را ترک کند و برود تهران.
با همه بدیهایش، یک خوبی بزرگ داشت و آن هم محبت امام حسین(ع) بود. بالاخره محبت حسین(ع) او را عاقبت به خیر کرد.
* تازه با «حاج محمد سنقری» دوست شده بود. گفت برویم نماز؟! حاج محمد با ناراحتی جواب داد: «من خجالت میکشم با تو بیایم مسجد. چرا مثل بقیه یکجا نمازت را نمیخوانی و مدام جایت را عوض میکنی؟»
ـ حاج رسول گفت: «حق با توست. اما خبر نداری، توی این شهر جای گناهی نبوده که من در آنجا پا نگذاشته باشم. حالا باید در عوض، توی همهجای این مسجدها، نماز بخوانم تا انشاءا... آن کثافتها را از بین ببرد.»
* از هر مسجدی که رد میشد، اگر در آن باز بود، میرفت داخل و دو رکعت نماز تحیّت میخواند. به هر خانهای هم که میرفت، اگر میشد، اول دو رکعت نماز میخواند. میگفت: «روز قیامت، همهی این مسجدها و مکانها، شهادت خواهند داد که من در آنها نماز خواندهام.»
* شبهای جمعه، فقرا دور مغازهاش جمع میشدند و او، به همه آنها کمک میکرد. همیشه در جیبهایش پول میگذاشت تا اگر به فقیری رسید، بتواند کمکی کند.
* امکان نداشت یک روز ناهارش را تنها بخورد. همیشه، در جیبهایش پول میگذاشت تا اگر به فقیری رسید، بتواند کمکی کند.
* امکان نداشت یک روز ناهارش را تنها بخورد. همیشه، ده بیست نفر در حجرهاش جمع میشدند و با او غذا میخوردند.
دو خصوصیت خوب داشت، یکی سخاوت، اهل نماز بودن.
* «به شما سفارش میکنم، به جلسهها و هیأتهای غریبه، زیاد بروید. در جلسههای غیرآشناها، نه آنها شما را میشناسند، نه شما آنهارا. به همین خاطر، اخلاص و حضور قلب، خیلی بیشتر خواهد بود.»
* در مسیر راهش، به هر هیأت و جلسه روضهای بر میخورد، میرفت، چند لحظهای مینشست. کمی گریه میکرد و بعد به راهش ادامه میداد.
* حاجی! چرا مقید شدهای روزهای عید نوروز کربلا باشی؟
قطرههای اشک در چشمهایش شنا میکردند که گفت: «من در طول سال، رویم سیاه میشود. به این امید و آرزو، همیشه در انتهای سال به نزد آقا میروم تا انشاءا... همهی این روسیاهیهای سال، پاک شود.»
* دو سه ساعت مانده بود به افطار. مسجد آذربایجانیهای بازار تهران پُر بود از روزهدارهای ماه خدا. «حاجشیخ علیاکبر ترک» هر روز تا نزدیکیهای مغرب میرفت منبر. بعد از افطار و نماز، مردم میرفتند خانههایشان.
آن شب، حاج شیخ حدیثی گفت: دربارهی قیامت، جهنم و جهنمیها.
«... ای مردم! در روز قیامت یک انسانها و آدمهای ظاهرالصلاحی، به جهنم خواهند رفت که باورکردنی نیست. بسیاری از آدمهایی که پنداشته میشود مؤمن و بهشتی باشند، به جهنم افکنده خواهند شد. به همین دلیل خدای سبحان، لطف میفرماید و جهنم را از چشمهای بهشتیها، پنهان و پوشیده میدارد تا آبروی این دسته از جهنمیها حفظ شود ...».
صدایی آشنا، سکوت مجلس را شکست. رسول ترک بود.
«آقا میرزا! این طوری است که شما میگویی، و همهی ما را بخواهند ببرند جهنم، پس آن روز قمبر بنیهاشم(ع) کجاست؟ بلند بلند گریه میکرد و میگفت: «با وجود شفیعی چون حضرت عباس(ع) چهطور ممکن است شیعهها و گریهکنهای حسین(ع) را ببرند جهنم.» صدای ضجه، در مسجد پیچیده بود. غروب آمد، اما گریه هنوز نرفته بود ... چهار ساعت بعد از مغرب، تازه مجلس کمی آرام شد و شروع کردند به افطاری دادن.
* پیرمردهای هیأتی قدیمی تهران میگویند: «بعد از او، هنوز نظیرش نیامده است. عاشورا و تاسوعاها، خیلیها، فقط برای تماشای دستهی رسول تُرک میآمدند بازار، گاهی تا ساعت چهار بعد از ظهر منتظر میمانند تا عزاداریهای او را تماشا کنند. وقتی از خود بیخود میشد، ناله میکرد: گویند خلایق که به دیوانه قلم نیست / من گشتم و دیوانه، توکلت علیا...
«حاجحسین فرشی» نگاهی به قبر انداخت و گفت: «نمیخواهم. این قبر زیر ناودان است. مادرم را اینجا دفن نمیکنم.»
هرچه کردند و گفتند، راضی نشد. بالاخره قبر دیگری کندند.
حاج رسول ساکت و آرام ـ مثل همیشه ـ خیره شده بود به قبر. خیلیها فهمیدند حالش عوض شده است. زیر لب مدام میگفت: «لا اله الا ا...».
کاری به حرفهای دیگران نداشت و نگاهش فقط به آن قبر بود. آن روز کسی متوجه این حساسیت نشد. ولی بعد، وقتی جنازهی حاج رسول را در همان قبر گذاشتند، خیلی چیزها معلوم شد.
* پاییز بود که خانهی حاج رسول از مهمانان پُر و خالی میشد. برای عیادتش میآمدند. یکی از رفقایش پرسید: «چطوری؟» و او گفت: «الحمدلله .... فقط از خدا میخواهم که مرگ را بر من مبارک کند.»
ـ «چه وقت مرگ مبارک است؟»
ـ «وقتی قبل از این که حضرت عزرائیل تشریف بیاورند، مولایم حسین(ع) بر سر بالینم حاضر باشد.»
* شب جمعه / 15 رجب / 9 دی 1339 تهران در سکوت فرو میرفت و خانهی رسول ترک، خلوت و خاموش بود.
حاج رسول، به حاج اکبر ناظم که کنار بسترش نشسته بود، به لهجه ترکی میگفت: «قبرستان منتظر من است و من منتظر آقایم هستم.»
یک لحظه صدایش بلند شد. پرشور و اشتیاق میگفت: «آقام گلدی، آقام گلدی» «آقایم آمد، آقایم آمد ...»
و لحظهای بعد، رسول تُرک، در آغوش اربابش بود.
* خیلیها آنطور که باید، به ملاقاتش نرفتند. یک روز به حاج حسین فرشی گفت: من میترسم شماها جنازهی مرا غریبانه و بی سر و صدا تشییع کنید. میترسم خدای نکرده هممرامها و رفقای دورهی قدیم، در پیش خودشان به ارباب من طعنه بزنند که رسول به سوی امام حسین(ع) رفت. حالا ببین جنازهاش را چه غریبانه خاک میکنند.
روز تشییع، مردمی که نمیدانستند چه کسی از دنیا رفته، مدام میپرسیدند کدام مجتهدی فوت کرده؟!
حاج حسین، گریه میکرد و میگفت: «حاج رسول! ببین اربابت حسین(ع)عجب تشییعی برای تو به راه انداخته!»
بعد از تشییع تهران، جنازه را آوردند قم. دور حرم خانم طواف دادند و بردند به قبرستان نو و در همان قبری که چند روز قبل او را خیره کرده بود، به خاک سپردند.
مقاله3:نقش سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در جنگ ایران و عراق:
در جریان وقوع انقلاب در یک کشور، گروه های انقلابی ضعیف یا گروه هایی که به ائتلاف با گروه انقلابی حاکم و سهیم شدن در قدرت سیاسی موفق نشده اند، به موضعگیری در برابر گروه حاکم می پردازند و در این راستا، برای تقویت شانس موفقیت خود در این مبارزه، می کوشند حمایت کشورهای خارجی و گروه های مخالف برانداز در یک کشور، برای کشورهای ثالثی، که در برابر آن کشور نیات توسعه طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به شمار می آید. در منازعه بین دو حکومت، گروه های مخالف در هر یک از دو کشور، وسیله دستیابی اهداف و استراتژی طرف مقابل قرار می گیرد، در چنین حالتی، گروه های مزبور سرنوشت خود را با استراتژی کشور مهاجم گره می زنند و تمام امکانات محلی قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترک به کار می گیرند.
طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت. رژیم عراق با حمایت از گروه های مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب در اوایل جنگ و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب دموکرات کردستان و حزب کوموله درصدد بهره برداری از آنها علیه جمهوری اسلامی برآمد. در این میان، به دلیل آن که از میان گروه های مزبور همکاری منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است در زیر به بررسی آن می پردازیم.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین خلق ایران که پس از انقلاب به سازمان منافقین شهرت یافت، یکی از کانون های مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. این سازمان با ساختار تشکیلاتی منظم و نیز برخورداری از امکانات گسترده در راستای مبارزه مسلحانه و تظاهر به گرایش های اسلامی توانسته بود، افراد زیادی را جذب کند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت طلبی رهبران گرایش های غیردینی آنها آشکارتر شد. با جبهه گیری نیروهای انقلابی در برابر آن، این سازمان به تدریج به مخالفی برانداز در برابر نظام اسلامی ایران تبدیل شد و در آشفتگی هایی که پس از انقلاب پدید آمد، نقش محوری را ایفا کرد. این سازمان با موج تروری که در اوایل انقلاب به راه انداخت، بسیاری از افراد و شخصیت های وفادار به امام(ره) وانقلاب را به شهادت رساند. بحث برانگیزترین اقدام این سازمان، همکاری با رژیم عراق در تهاجم این کشور علیه ایران بود؛ خیانتی که به آسانی از حافظه ملت ایران محو نخواهد شد.
در این مقاله، سعی می شود فعالیت ها و اقدامات سازمان منافقین، طی جنگ ایران و عراق بررسی و نقش این سازمان در روند تحولات جنگ ارزیابی شود. در این راستا، نخست، در مبحث جداگانه ای فعالیت های این سازمان از زمان شکل گیری تا آغاز جنگ تشریح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملکرد آن از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
الف) مواضع و عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از آغاز شکل گیری تا آغاز جنگ تحمیلی
در حالی که کودتای 28 مرداد، فضای سرد اختناق را بر کشور حاکم کرده بود و هرگونه فعالیت مسالمت آمیز مخالفان سیاسی رژیم با واکنش خشن روبه رو می شد، سرکوب قیام پانزده خرداد 42 مهر پایانی بر مبارزه علنی و مسالمت آمیز بود. در این زمان، مشی مسلحانه در میان گروه های مختلف سیاسی با ایدئولوژی های گوناگون اعم از ملی، مذهبی و غیرمذهبی جا افتاده بود، به طوری که هیئت های مؤتلفه و حزب ملل اسلامی از میان نیروهای مذهبی، چریک های فدایی خلق، حزب توده و چند گروه دیگر چپ از میان نیروهای غیرمذهبی به مشی مسلحانه روی آورده بودند. در شهریور ماه 1344، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از سوی محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان تأسیس شد. این سه تن از اعضای سابق نهضت آزادی ایران و از فارغ التحصیلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازی به مطالعه و بررسی درباره ایجاد یک سازمان مخفی برای عملیات مسلحانه پرداختند پس از پایان این دوره، به برگزاری جلسات منظم برای بحث درباره استراتژی و برنامه های سازمان همت گماشتند. سازمان با توجه به پیروزی های انقلابیون مارکسیست در چین و کوبا به مطالعه آثار رهبران انقلابی، مانند مائو، چه گوارا و رژیس دبری پرداخت. هر چند این سازمان ایدئولوژی اسلام را به عنوان تئوری راهنمای عمل خود برگزیده بود، اما مطالعه برخی از متون مارکسیستی برای استفاده از تجارب علمی و اجتماعی بر ایدئولوژی آن تأثیر گذاشت. حسین روحانی و تراب حق شناس، دو تن از فعالان سازمان، درباره ایدئولوژی آن می گویند: «منظور اصلی ما ترکیب ارزش های والای مذهب با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام راستین با تئوری های تحول اجتماعی، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد». در واقع، آنان اسلام را از دیدگاه مارکسیسم تجزیه و تحلیل می کردند. بر همین اساس، امام خمینی(ره) در همان سال های مبارزه از تأیید سازمان خودداری کردند و به روایت حجت الاسلام سید محمود دعایی، امام پس از گفت و گو با حسین روحانی، نماینده سازمان و مطالعه کتاب راه انبیا راه بشر فرمودند: «اینها ضمن این کتاب می خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام». با آغاز سال 1347، اعضای سازمان برای تدارک عملیات مسلحانه آماده شدند. آنها بدین نتیجه رسیده بودند که نبرد مسلحانه در شهرها از روستاها مناسب تر است. اعضای گروه در خانه های تیم زندگی می کردند از طریق برخی از بازاریان تغذیه مالی می شدند. هم چنین عده ای از آنها برای فراگیری فنون نظامی به کشورهای عربی رفتند و با سازمان آزادی بخش فلسطین ارتباط برقرار کردند. در حالی که سازمان برای آغاز عملیات مسلحانه در انتظار بازگشت اکثریت نیروهای اعزامی به پایگاه های فلسطینیان بود، واقعه سیاهکل در بهمن ماه سال 1349 از سوی چریک های فدایی خلق رخ داد، از همین رو، مجاهدین خلق(منافقین) در اجرای عملیات نظامی تعجیل کردند. به نظر می رسد سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک گروه نظامی که می کوشد اسلام را با نظرات مارکسیستی سازگار کند. از این که در عرصه عمل، از یک گروه نظامی مارکسیست عقب بماند، احساس حقارت می کرد. نخستین عملیات نظامی سازمان برای تابستان سال 1350 برگزار شد و احکام صادره نشان دهنده برخورد قاطع رژیم با این حرکت بود؛ به طوری که دوازده تن به اعدام، شانزده تن به زندان ابد، یازده تن به زندان های ده تا پانزده سال و 25 تن به زندان های یک تا ده ساله محکوم شدن . "از میان محکومان به اعدام، دو تن به نام های بهمن بازرگانی و مسعود رجوی از مرگ رهایی یافتند. هر چند درباره نجات رجوی گفته شد که بر اثر مساعی برادرش کاظم رجوی، عده ای از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامه ای به شاه خواستار عفو وی شدند، اما حقیقت ماجرا از این قرار بود که ارتشبد نعمت الله نصیری، ریاست ساواک، در نامه ای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح، رجوی را از عوامل سازمان متبوع خود معرفی کرد و خواستار تجدید نظر در حکم صادره برای وی شد. بدین ترتیب، مسعود رجوی عامل ساواک در زندان رژیم به عنوان یک مبارزه باقی ماند تا سال های بعد در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران به ایفای نقش بپردازد.
سازمان در فاصله زمانی سال های 1352 تا 1354 به عملیات های مختلفی دست زد که نبرد خیابانی، بمب گذاری در اماکن مهم دولتی، ترور شخصیت های نظامی و ... را شامل می شد. در حالی که سازمان علی رغم ضربات پی درپی رژیم در مقابل حمایت گروه های گوناگون اجتماعی به حیات خود ادامه می داد، از درون خود آن، ضربه مرگ آوری بر پیکره اش وارد آمد. در مهرماه سال 1354 گروهی از مجاهدین در بیانیه ای، مارکسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلابی دانستند. آنان در این بیانیه از ناامیدی خود در ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند و اعلام کردند که: «اینک، دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است». بدین ترتیب، مارکسیسم را انتخاب که به اعتقاد آنها، «راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است». این تغییر مواضع، شکاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد کرد. در حالی که مجاهدین وفادار به ایدئولوژی اسلامی، مجاهدین وفادار به مارکسیسم را فرصت طلب و اپورتونیست می دانستند، مسعود رجوی فرصت طلبانه خود را از این درگیری ها دور نگه داشت و برای حفظ خود وجود اختلافات داخلی و گروه های مخالف برانداز در یک کشور، برای کشورهای ثالثی که در برابر آن کشور نیات توسعه طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به شمار می آیدکوشید. وی و طرفدارانش در ضدیت با گروه های مذهبی و نزدیکی با ایدئولوژی مارکسیسم چیزی از انشعابیون مارکسیست کم نداشتند و برخوردهای درون زندان با نیروهای مذهبی بیشتر از طرف آنها صورت می گرفت. بدین ترتیب، سازمانی که برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی تأسیس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و بجز چند عملیات مسلحانه، نتوانست اقدام مهمی دیگری را انجام دهد، به طوری که حتی از حرکت های توده ای سال های 1356 و 1357 نیز عقب ماند و تنها در روزهای پایانی رژیم با حمله به اسلحه خانه ها و پادگان ها توانست مقدار درخور توجهی سلاح برای رویارویی با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن به دست آورد.
مواضع و عملکرد سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی که به همراه دیگر اعضای سازمان از زندان آزاد شده بود، به سازماندهی سازمان مجاهدین خلق پرداخت. افرادی که مجددا به بازسازی سازمان پرداختند، بدون اطلاع از گذشته رجوی وی را به عنوان نخستین عضو کادر مرکزی سازمان، مناسب ترین فرد برای رهبری تشخیص دادند. نخستین مخالفت جدی سازمان با نظام جمهوری اسلامی عدم شرکت در انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. آنان در حالی که با تحریم انتخابات، خود را از یک مبارزه دموکراتیک کنار کشیده بودند، با اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری رجوی با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی وارد عرصه شدند. با چنین سابقه ای، این نیروها با کاندیداتوری مسعود رجوی کوشیدند تا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند، در حالی که قانون اساسی نظام را قبول نداشتند. از همین رو، امام خمینی(ره) اعلام کرد کسانی که در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرده اند، حق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را ندارند. ایشان با این اعلام منطقی، در واقع، به نیروهای معاند هشدار داد که سعی نکنند شیوه بازی دموکراتیک را نادیده بگیرند. اما علی رغم ادامه کارشکنی های مجاهدین در مقابل نظام نوپا به آنان اجازه حضور در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی داده شد. در این میان، سازمان وزنه واقعی خود را در جامعه دریافت، چرا که هیچ یک از 25 کاندیدای نمایندگی آنها به مجلس راه نیافتند.
ب) عملکرد سازمان در طول جنگ تحمیلی
عملکرد سازمان به منزله یک نیروی مخالف در حد و اندازه ای بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیل ها، مواضع و نشریات سازمان بهره بردای می کرد؛ اقدامی که موجب شد تا منافقین براساس تاکتیکشان در دوره مزبور، در مقابل آن واکنش نشان دهند و سخنگوی آنان به عراق هشدار دهد که «مجاهدین را سبب ترفندها و معامله گری های سیاسی خود قرار ندهد»، چرا که به قول سازمان، آنان قبلاً رژیم عراق را آزمون بودند و «وقتی با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون ترقی خواهان ایرانی را از عراق اخراج کردند و رادیویشان نیز یکباره چنان موضعی را اتخاذ کرد که گویی در ایران هیچ خبری نیست».
سازمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران موضع فریبکارانه ای را اتخاذ کرد، بدین ترتیب که در اعلامیه های آغازین خود، ضمن محکوم کردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبهه ها به تجویز مقامات کشور منوط دانست. با این همه، هفت روز پس از این، در اطلاعیه دیگری، از حضور نیروهای خود در جبهه های جنگ خبر داد. کم تر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان 41 نفر از اعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ 27 آبان ماه سال 1359 این اقدام را ادامه فشارهای وارده بر این تشکیلات دانست و اعلام کرد: «دادستانی انقلاب آبادان حکمی در مورد خروج گروه های سیاسی از جمله مجاهدین خلق از این شهر را صادر کرده و برای این کار 24 ساعت مهلت داده است تا آن جا که به مجاهدین خلق مربوط است، در واقع، این حکم آخرین حلقه از سلسله فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم نبرد در کنار مردم بوده اند، وارد می شود». آنان در حالی مدعی حضور در جبهه ها بودند که اساساً در تحلیل هایشان این جنگ را جنگ ارتجاعی و ناعادلانه ای می دانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب [و] انگیزه عراق قطب شدن در منطقه و ادعاهای مرزی است به اعتقاد رهبران مجاهدین، «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ دراز مدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علی رغم داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد قادر است که مسائلش را حل نماید». آنان پس از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، به بنی صدر که طرفدارانش سرنوشتی همچون مجاهدین یافته بودند، نزدیک شدند و با فریبکاری خود را آماده حضور در جبهه ها معرفی کردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنی صدر (فرمانده کل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان. سلسله حوادث داخلی که به غائله 14 اسفند ماه سال 1359 منجر شد، چهره واقعی مجاهدین را آشکار کرد. در این روز، طی سخنرانی بنی صدر به مناسبت گرامی داشت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهراان، مجاهدین به همراه دیگر طرفداران رئیس جمهور، هواداران حزب جمهوری اسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پس از این واقعه، مجاهدین که آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده می دانستند، جمهوری اسلامی را به خشونت های تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید کردند. دوازده روز بعد از واقعه 14 اسفند، مسعود رجوی در پیام زود هنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم کرد: «در سالی که گذشت، ندان کاری های مفرط سیاسی، بی کفایتی در برخورد با مسائل بین المللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مکانیکی انقلاب (که گویی انقلاب هم یک کالا است) مضافاً بر همه، شقه سازی های نفاق افکنانه در صفوف خلق، کار را به آن جا رساند تا حکام مستبد عراق به فکر ارضای هوس های جاه طلبانه خود در خاک میهن ما بیفتد». در این پیام، رهبر سازمان ادعاهای دروغین سازمان متبوع خود را مبنی بر شرکت در جنگ برملا کرد؛ زیرا، به اعتقاد آنان، ایران جنگ را آغاز کرده بود. بدین ترتیب، موضعگیری های بعدی مجاهدین عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوب های ملی را نشان داد.
پس از جریان 14 اسفند، امام خمینی(ره) در تاریخ 26 اسفند هیئتی را مأمور رسیدگی به اختلافات رئیس جمهور و دولت و مجلس کرد، اما بنی صدر و مؤتلفینش از جمله مجاهدین درصدد بودند تا همچون 14 اسفند غائله دیگری را بیافرینند. از همین رو، تصویب قانون قصاص بهانه ای شد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراض آمیز فراخواند و گروه های مخالف دیگر از جمله مجاهدین آن را فرصت مهمی بدانند. در مقابل این فراخوانی، رهبر کبیر انقلاب طی پیامی در تاریخ 25 خرددا ماه سال 1360 اعلام کردند: «واجب است مردم به بیرون بیایند نگذارند که ضداسلام راهپیمایی نمایند». بدین ترتیب، روز25خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد که مجاهدین همواره خواهان آن بودند، اما نتیجه آن مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم در ادامه رفراندوم جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن بود. از همین رو، سازمان از 30 خرداد ماه سال 1360 وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی شد.
به اعتقاد نظریه پردازان سازمان، پایان این فاز به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درک واقع بینانه از رژیم و آشتی ناپذیری و متعارض شدن تضاد با رژیم ضد خلق، پس از 30 خردادماه، قاطعانه استراژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین کننده و فاز یک تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم». سازمان در حالی به این فاز روی آورد که رؤسای آن می دانستند در این مرحله، تنها می توانند به انجام ترورهای کور دست بزنند و هیچ گاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجی اطمینان نداشتند. بنی صدر پیش از فرار به خیال آن که مجاهدین نیروی درخور توجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیج کرده و با آزاد کردن منطقه ای از تهران و مستقر شدن در آن با رادیوی موج مبنی بر این که نیروی ده هزار نفری در کار نیست، در واقع، حکایت از آگاهی مجاهدین از عمق نفوذشان در جامعه داشت. بدین ترتیب بنی صدر شد راه باطلی که با مجاهدین آغاز کرده بود، با اقامت در خاک بیگانه ادامه دهد.
از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق
بین صدر و رجوی پس از فرار از ایران در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیاد نهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) و سازمان چریک های فدایی خلق نیز به آنها پیوستند. بسیاری از این سازمان ها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمی کرد و پس از سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان از همه شاخص تر بود. از همین رو، مجاهدین نقش پدرخوانده را برای شورا داشتند. سازمان به جای اصلاح اشکالات و رفع کمبودهای خود که مورد انتقاد سایر اعضای شورا بود، به ایجاد سازمان ها و گروه های تابع خود در شورا اقدام کرد، با این خیال که در عرصه افکار بین المللی، ترکیب گسترده ای از نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه را که در شورا عضو هستند، به نمایش بگذارد. طبق میثاقی که اعضای شورا امضا کردند، بنی صدر به عنوان رئیس جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند. نکته جالب این که آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروه های عضو شورا، غیرمذهبی و لائیک بودند و حتی هنگامی که این امر موجب اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که با کنار گذاشتن لفظ اسلامی در مقابل اعتراضات مؤتلفینشان وعده سرنگونی سریع جمهوری اسلام را طی دو سه ماه می دادند و از متحدان خود می خواستند که اعتراضاتشان را برای مجلس مؤسسان قانون اساسی بگذارند. گذشت زمان باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سست تر کرد تا آن جا که به گفته مهدی خانبابا تهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا در مقابل تعیین دوره سرنگونی جمهوری اسلامی پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمی توانم به این سؤال جواب بدهم؛
چون، مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم و در میان نیروهایمان حلقه مفقوه ای داریم که مشغول یافتن و وصل آن به سازمان هستیم». به مرورس، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، که دررژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را باآن پیوند دهد. رهبر سازمان از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشید تا از طریق پیام ها و مصاحبه هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به عنوان یک نیروی اپوزیسیون می تواند با زیاده خواهی های عراق همراه کند، به طوری که وی در مصاحبه خود در آذر ماه سال 1360 با مجله الوطن العربی می گوید: «مشکل شط العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام] خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده است. به نظر ما، شط العرب متعلق به عراق است». مسئله مطرح کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ اتهامی بود که سازمان در تحلیل های سری خود در همان نخستین ماه های جنگ مطرح می کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی تا جایی پیش می رود که از تمامیت ارضی ایران چشم می پوشد و به طور شگفت انگیزی، اروند رود را با نام شط العرب متعلق به عراق می داند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبری اش در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبه ای با مجله ساوت انگلستان خود را در نقش نیروی آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور می کند و می گوید: «ما برای استقرار صلح برمبنای عدم مداخله در عراق آماده ایم». رجوی افزون بر ارسال پیام های محبت آمیز برای رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند. مجاهدین به صورت بحث های جداگانه این مسئله را در جلسات شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را می سنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند که گروه های دیگر عضو شورا از ارتباط آنها با عراق آگاه شوند. پس از زمینه سازی های لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند.
بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب و شتم مخالفان و آخر الامر عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحله ای که برگشت ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگی شان را داشتند.
طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست جمهوری یا نخست وزیری ایران ملاقات کنم». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی که بنی صدر خود را رئیس جمهور منتخب مردم می دانست و به عنوان رئیس جمهور در اتاق نزدیک مذاکره نشسته بود، این حرف را می زد. معنی چنین سخنانی این بود که دولت عراق رچوی را منهای بنی صدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود که «عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با در نظر گرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملت های ایران و عراق عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجوی ابراز کرده است». رجوی با این ملاقات خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور کرد از این زمان به بعد، مسئولیت برقرار صلح را به عهده گرفت. وی که ادعا می کرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز فریاد خوشحالی سرداده اند، در فراخوان هایش کوشید تا از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند.
پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمده ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراق اهداف زیر رادنبال می کردند: نخست این که از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی ای که با ایران داشت، بهترین و آسان ترین مسیر برای نفوذ گروه های عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم آن که، سازمان با بهره گیری از کمک های مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق می توانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخور توجهی افزایش دهد. از سوی دیگر، دولت عراق علاقه مند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیات های خرابکارانه، انجام ترور شخصیت ها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه های جنگ بهره برداری کند. به دنبال این سیاست، پایگاه های منافقین که تعداد آنها را هفده پایگاه بر شمرده اند، در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور با ایران تأسیس شد. اصلی ترین پایگاه آنها به نام اشرف در صد کیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده بود. بدین ترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست هزار نیرو را در قالب ارتش به اصطلاح آزادی بخش ملی سازماندهی کرد. این سازمان هم چنین، از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکانات درخور توجهی را جمع آوری کند، اما با وجود این امکانات، بغیر از مرحله پایان جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال 1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که با دادن تلفات فراوانی به عقب نشینی مجبور شدند.
عمده فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت ساله را می توان اعزام گروه هایی برای انجام عملیات های ترور و خرابکاری، به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعه سازی برای تحت الشعاع قرار دادن حمایت های مردمی از جبهه ها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین حضور گسترده ای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بی سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت می گرفت. هم چنین، آنها به عنوان نیرویی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیام های مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهده دار بودند، به طوری که در سرکوب شرش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمده ای را ایفا کردند و در این راستا، جنایت های بی شماری را مرتکب شدند. آنها با اطلاعات نظامی با ارزشی، که از تحرکات نظامی نیروهای نظامی ایران و مختصات دقیق پایگاه های نظامی و مراکز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمک های ارزشمندی را برای دستیابی به اهداف نظامی رژیم بغداد به آن ارائه کنند.
عملیات مرصاد
تا پایان جنگ همکاری تنگانگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطع نامه 598 از سوی ایران، ادعای صلح طلبی عراق در عرصه جهانی زیر سؤال رفت و چشم انداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصاً سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد. برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامید کننده و حضور آن در عراق برای رژیم بعث دردسر آفرین به نظر می رسید؛ بنابراین، سازمان به خیان یکسره کردن کار جمهوری اسلامی به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیت های به دست آمده به شدت مغرور شده بود و پایان جنگ را نزدیک می دید، درصدد برآمد تا عقب ماندگی های خود را در طول جنگ جبران کند و با اشغال مجدد اراضی ایران و به اسارت گرفتن نیروهای ایرانی، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند، از این رو، هنگامی که حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولت ها محکوم شد و داعیه صلح طلبی این کشور زیر سؤال رفت، آنان به عنوان آخرین برگ برنده رژیم به کار گرفته شدند. هر چند سازمان کاملاً تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامی اش علیه ایران به عنوان یک حرکت داخلی قابل توجیه بود. نکته دیگر این که یک ماه پیش از این، پس از تصرف مهران، ارتش عراق این منطقه را به نیروهای مزبور سپرده بود. از سوی دیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمی توانستند با طرح شعار صلح طلبی خود را در افکار عمومی جهانیان به عنوان تنها طرف برقرار کننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی پس از استقرار نیروهای سازمان در خاک عراق قابل پیش بینی بود و در واقع، آنها سال ها پیش از این انتحار سیاسی کرده و در این زمان، به صورت یک نیروی نظامی مزدور همچون فالانژهای لبنان درآمده بودند.
در سوم مردادماه سال 1367، هم زمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز کردند. آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمان بندی شده 33 ساعته با بهره گیری از 25 تیپ که مجموعاً چهار تا پنج هزار نفر را در بر می گرفتند، در پنج مرحله، از شهرهای سرپل ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند. سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین وارد آوردن هر چه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام] خمینی است». هم زمان در یکی از رسانه های غربی نیز استراتژی منافقین ایجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پس از پایان جنگ با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند.
رهبر سازمان که هنوز نمی خواست باور کند که دیگر به عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانه ای برای اتلاف وقت اعلام کرد، از همین رو، معتقد بود که : «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع الوقت بیابد از امضای قرارداد صلح طفره رود». براساس تحلیل های سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب خود بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست بر می داشت که به مرز فروپاشی می رسید؛ موضوعی که در حال حاضر، به دلیل آن که به پذیرش صلح مجبور شده است، امکان پذیر می باشد. از همین رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گردهم آمدند و هم زمان، به تشکیلات درون زندان های ایران اطلاع داده شد که به زودی جمهوری اسلامی فرو خواهد پاشید؛ بنابراین، برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندان ها آماده باشند. عملیات فروغ جاویدان با 25 تیپ آغاز شد. هدایت عملیات مزبور را مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها بر عهده داشت. در این عملیات، برای هر یک از محورها به تناسب اهمیت مأموریت یک یا دو تیپ در نظر گرفته شده بود که فرماندهان و حوزه عملیات آنان بدین قرار بود:
1) مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام آباد غرب؛
2) ابراهیم ذاکری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه؛
3) محمود مهدوی، فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان؛
4) مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین؛ و
5) محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران.
دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل 120 دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره انداز هشتاد میلی متری، سی قبضه توپ 122 میلی متری، 150 قبضه خمپاره چهارصد میلی متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی قبضه توپ 106 میلی متری و هزار دستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری می کرد. هم زمان با پیش روی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاه های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و هم چنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوا نیزوز در کرمانشاه را بمباران کردند. یک روز بعد از حمله، یعنی در 4 مرداد ماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپل ذهاب، کرند و اسلام آباد غرب وارد شدند. شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به زودی به تهرانوارد خواهند شد، اما رؤیای آنان همچون رؤیای صدام در سال 1359 تعبیر نشد دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد با رمز یا علی در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی اکرم، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نفرات منافقین به هلاکت رسیدند و تمام تجهیزاتشان منهدم و با بسته شدن سه راه اسلام آباد – ملاوی راه عقب نشینی نیروهای منافقین بسته شد. بدین ترتیب، در روز 7 مرداد ماه، دیگر اثری از نیروهای ضد انقلاب در منطقه نبود. طی عملیات مرصاد، 1600 تا 2000 تن از مجاهدین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند. بدین ترتیب، آخرین تیر رژیم بعثی عراق نیز به مؤثر واقع نشد و صدام بدون این که بتواند منطقه ای از ایران را در چنگ یک نیروی وابسته داشته باشد تا از آن طریق بتواند به ایران فشار بیاورد، مجبور شد در 15 مرداد ماه، آتش بس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود، چرا که سازمان سال ها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سال ها به آنها اجازه داد تا در پایگاه های خود در داخل خاک عراق باقی بمانند به دلیل همان دیدی بود که عراق به سازمان داشت؛ دیدی که با دید رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان متفاوت نیست: نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.
منبع:سایت ساجد
دست نوشته هایی از شهید سید حسین علم الهدی - 2
راستی فاصلهاش با من زیاد نیست از دشت آزادگان تا کوفه و کربلا 20 کیلومتر است
من در سنگر هستم در این خانه محقر در این خانه فریاد و سکوت
فریاد عشق و سکوت تنهایی. در این خانه سرد و گرم. سردی زمستان و گرمای خون. در این خانه ساکن و پرجوش و خروش
سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت
خانه نمناک و شیرین نم آب باران و طعم شیرینی و لذت شهادت
خانه بی شکل و زیبا بیشکلی ساختنان و زیبایی ایمان
خانه کوچک و با عظمت کوچکی قبر و عظمت آسمان
امشب پاس دارم ساعت 1 تا 3 چه شب باشکوهی
چه شب باشکوه است
من به یاد انس علی بن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او میافتم او با این آسمان پرستاره سخن میگفت.
سر در چاه نخلستان میکرد میگریست
راستی فاصلهاش با من زیاد نیست از دشت آزادگان تا کوفه و کربلا 20 کیلومتر است
خدایا این سرزمین پاک در دست این ناپاکان است
در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی برمیخاست به نخلستان میرفت. فاطمه وضو میگرفت، پیامبر به مسجد میرفت حسن و حسین به عبادت میپرداختند.
در این دل شب ابوذر برمیخیزد نماز شب میخواند، سلمان برمیخیزد قرآن میخواند، صدای او را میشنوی؟
و این یاران در درگاه هیچ سخنی ندارند جزآنکه میگویند
و ما کان قولهم الا ان قالوا
ربّنا اغفرلنا ذنوبنا
و اسرافنا فی امرنا
و ثبت اقدامنا
وانصرنا علی القوم الکافرین
بلال - ابوذر - صهیب - کمیل - مالک اشتر - مصعب و .....
اینان یاران پیامبر بودند. دوشادوش او جهاد کردند تا پیروز شدند
خدایا مرا به آنان نزدیک کن
علی (ع) در نهجالبلاغه در وصف آنان سخن میگوید
خدایا مرا متصف به اوصاف آنان گردان.
روزها به فکر سربازان صدر اسلام و حماسههای آنها میافتیم.جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق خیبر،تبوک و....آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه میتوانیم به آنان نزدیک شویم. | |
گاهی این تصور غلط به ذهنم میآید که در یک تکرار به سر میبرم، یکنواختی و عادت را احساس میکنم. و به مردم و فضای پرغوغای راهپیماییها و زمانی لحظهای هم.... همواره آنان را در رکوع و سجود می بینى که پیوسته فضل و خشنودى خدا را می طلبند ; نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پیداست ، این است توصیف آنان در تورات ، و اما توصیفشان در انجیل این است که وجودشان چون زراعتى است که جوانه هاى خود را رویانده پس تقویتش کرده تا ستبر و ضخیم شده ، و در نتیجه بر ساقه هایش [ محکم و استوار ] ایستاده است ، به طورى که دهقانان را [ از رشد و انبوهى خود ] به تعجب می آورد تا خدا به وسیله [ انبوهى و نیرومندى ] مؤمنان ، کافران را به خشم آورد . [ و ] خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند ، آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است ."
|
مقاله1: جنگ منافقین در جمگ تحمیلی:
یکى از مواردى که هیچ گاه از حافظه مردم ایران پاک نخواهد شد، همراهى منافقین با رژیم بعثى عراق در طول ? سال جنگ تحمیلى باشد که طى آن منافقین دوشادوش دشمنان کشورمان با هموطنان خود مى جنگیدند و به سمت فرزندان ایران شلیک مى کردند. عملکرد گروهک منافقین در قبل از آغاز تهاجم عراق به ایران به گونه اى بود که رژیم بعث عراق از تحلیل ها، مواضع و نشریات آنها براى برنامه ریزى هاى خود استفاده مى کرد. گروهک منافقین با آغاز جنگ تحمیلى عراق علیه ایران موضع فریبکارانه اى را اتخاذ کرد، بدین ترتیب که در اعلامیه هاى آغازین خود، ضمن محکوم کردن تجاوز عراق، حضور نیروهاى خود را در جبهه هاى جنگ به خواست مقامات کشور منوط دانست. با این همه، با گذشت هفت روز، در اطلاعیه دیگرى از حضور نیروهاى خود در جبهه هاى جنگ خبر داد. کمتر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامى آبادان ?? نفر از اعضاى این گروهک را به اتهام جاسوسى بازداشت کرد. این گروهک در حالى مدعى حضور در جبهه ها بود که اساسا در تحلیل هایش این جنگ را جنگى ارتجاعى و ناعادلانه مى دانستند. اعضاى این گروهک با نادیده گرفتن این که عراق آغازگر تهاجم به ایران بوده است و انگار که یک گروه غیرایرانى است؛ انگیزه ایران از این جنگ را نه دفاع از کشور که مورد حمله واقع شده بود بلکه صدور انقلاب و همچنین انگیزه عراق را شکل گیرى جریانى قطبى در منطقه دانست.(?) این سازمان پس از شکست در انتخابات مجلس شوراى اسلامى در نخستین دوره، خود را به رییس جمهور مخلوع، بنى صدر نزدیک کرد. بنى صدر نیز که با مشاهده ناکامى هاى نظامى ناشى از سیاست هاى مغرضانه و غلطش در آزادسازى مناطق اشغالى ایران خود را در مخاطره مى دید، سعى کرد پس از ائتلاف با منافقین و به ظاهر چپ هاى امریکایى، مناقشات داخلى را گسترش دهد. غائله ?? اسفند ???? در دانشگاه تهران نقطه آغاز مرحله جدید منازعات سیاسى بود. در این روز طى سخنرانى بنى صدر در دانشگاه تهران، منافقین به همراه دیگر طرفداران رییس جمهور مخلوع، مردم حاضر در صحنه و هواداران حزب جمهورى اسلامى حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. به رغم تاکیدات حضرت امام خمینى (ره) بر تمرکز همه امکانات و نیروهاى داخلى بر دفاع همه جانبه، تداوم بحران آفرینى سیاسى منافقین در داخل کشور در نخستین ماه هاى آغاز تجاوز به میهن اسلامى، سرانجام به درگیرى مسلحانه آنان با نیروهاى انقلاب در خرداد ???? منجر شد. امام خمینى (ره)، بنى صدر را از فرماندهى کل قوا خلع کردند و مجلس هم راى به عدم کفایت سیاسى وى داد. سرانجام وى به اتفاق رجوى با خلبان پیشین شاه به فرانسه متوارى شد و در پى آن نیز سازمان منافقین موجى از ترور و انفجار به امید براندازى نظام جمهورى اسلامى را در سراسر کشور به راه انداخت.(?) بنى صدر و رجوى در پاریس به همراهى تعدادى از گروه هاى ضد انقلاب گروهى به نام شوراى مقاومت ملى را تشکیل دادند. رجوى وعده سرنگونى سریع جمهورى اسلامى را طى دو ماه به رهبران سازمان هاى هم پیمان داد، اما گذشت زمان، باور متحدان رجوى را نسبت به سخنان وى سست تر کرد. رجوى در سال دوم عمر شوراى خود ساخته در مقابل تعیین دوره سرنگونى جمهورى اسلامى پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمى توانم به این سوال جواب بدهم چون مشغول ارزیابى نیروهاى خود هستیم و در میان نیروهاى مان حلقه مفقوده اى داریم که مشغول یافتن و وصل آن به سازمان هستیم.» به مرور براى همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده، رژیم بعث عراق بود و رجوى قصد داشت سازمان خود را با آن پیوند دهد.(?) رجوى از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشید تا از طریق پیام ها و مصاحبه هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او مى تواند با زیاده خواهى هاى عراق همراهى کند و حتى تا جایى پیش رفت که اروندرود را متعلق به عراق معرفى کرد و به جاى اروندرود «واژه شط العرب» را هماهنگ با عراق به کار برد. وى علاوه بر ارسال پیام هاى محبت آمیز براى رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکارى با عراق کند. پس از زمینه سازى هاى لازم، سرکرده منافقین و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند. طى ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک دوست عزیزم مسعود رجوى را در پست ریاست جمهورى یا نخست وزیرى ایران ملاقات کنم! پس از ملاقات سرکرده منافقین با طارق عزیز، عراق به عمده ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد.(?) گروهک منافقین از همکارى با حکومت بعثى عراق اهدافى را دنبال مى کرد؛ نخست این که از نظر جغرافیایى عراق با مرزهاى زمینى طولانى اى که با ایران داشت؛ بهترین و آسان ترین مسیر براى نفوذ گروه هاى عضو این گروهک به داخل ایران محسوب مى شد. دوم آن که این گروهک با بهره گیرى ازکمک هاى مالى و تسلیحاتى سخاوتمندانه دولت عراق مى توانست توان مبارزاتى خود را در برابر نظام اسلامى ایران به میزان قابل توجهى افزایش دهد. به دنبال این سیاست پایگاه هاى منافقین که تعداد آنها ?? پایگاه اعلام شده بود؛ در دل خاک عراق و در نزدیکى مناطق مرزى این کشور با ایران تاسیس شد. اصلى ترین پایگاه آنها به نام «اشرف» در ??? کیلومترى شمال غربى بغداد واقع شده بود.(?) عمده فعالیت این گروهک در خلال جنگ تحمیلى ? ساله را مى توان اعزام گروه هایى براى انجام عملیات هاى ترور و خرابکارى به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامى در داخل ایران، جاسوسى از تحرکات نظامى ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوى اختصاصى این گروه در عراق و نیز شایعه سازى براى تحت الشعاع قرار دادن حمایت هاى مردمى از جبهه ها دانست. نیروهاى وابسته به منافقین حضور گسترده اى در کنار نیروهاى عراقى داشتند و شنود مکالمات بى سیمى و تلفنى نیروهاى ایرانى بیشتر از سوى نیروهاى این سازمان صورت مى گرفت و همچنین در سرکوب شیعیان و کردهاى عراق از سوى رژیم بعث نقش مهمى داشتند.(?) با وجود امکانات فراوان نظامى که این سازمان در اختیار داشت، به غیر از مرحله پایانى جنگ، هیچ وقت در اندازه اى نبود که بتواند عملیات نظامى مستقلى را علیه نیروهاى ایران انجام دهد. در اوایل سال ???? نیروهاى سازمان با پشتیبانى ارتش عراق عملیاتى را با نام «آفتاب» در منطقه شوش انجام دادند که با متحمل شدن تلفات فراوانى به عقب نشینى مجبور شدند.(?) پس از آن منافقین با بازسازى قواى خود در قالب ?? تیپ (هر تیپ به استعداد یک گردان منظم حدود ??? نفرى) در روز سوم مرداد ???? از سمت اسلام آباد غرب و کرند به ایران حمله کردند و به داخل خاک ایران پیشروى کردند.(?) آنان به خیال واهى خود قصد داشتند براساس یک برنامه زمان بندى شده ?? ساعته در پنج مرحله از شهرهاى سرپل ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند. دولت عراق در این عملیات با ادواتى از قبیل ??? دستگاه تانک، ??? دستگاه نفربر، ?? قبضه خمپاره انداز ?? میلى مترى، ?? قبضه توپ ???میلى مترى، ??? قبضه خمپاره ??? میلى مترى، ???? قبضه تیربار کلاشینکف، ?? قبضه توپ ??? میلى مترى و ???? دستگاه کامیون و خودرو آنان را یارى مى کرد. همزمان با این عملیات، براى جلوگیرى از عملیات هوایى هواپیماها و هلیکوپترهاى جمهورى اسلامى ایران، هواپیماهاى عراقى پایگاه هاى شکارى «نوژه» همدان و حتى دزفول و همچنین پادگان تیپ ? سقز و پایگاه هوانیروز کرمانشاه را بمباران کردند.(?) در واکنش به این تحرکات منافقین، روز پنج شنبه ? مرداد ???? عملیات «مرصاد» با رمز «یا على بن ابى طالب (ع)» از سوى نیروهاى ایرانى آغاز شد. در این عملیات سه گردان از نیروهاى بسیج و سپاه با دور زدن نیروهاى منافقین شهر اسلام آباد را آزاد کردند. بلافاصله پس از آزادسازى شهر اسلام آباد، یگان هاى سپاه پیشروى را به سمت کرند آغاز کردند. نهایتا با کشته شدن حدود ???? تا ???? تن و اسارت و زخمى شدن تعداد زیادى از منافقین در روز جمعه ? مرداد ،???? اعضاى این گروهک تروریستى هر آن چه داشتند بر زمین نهاده و به داخل خاک عراق متوارى شدند.(??) برترى ایران در صحنه نظامى که موجب عقیم ماندن طرح مشترک عراق و منافقین شده بود، موضع سیاسى ایران را که در حال مذاکره با دبیرکل سازمان ملل در چارچوب قطعنامه ??? بود، تقویت کرد و ادعاى صلح طلبى عراق و منافقین در عرصه بین المللى با تجاوز به خاک ایران زیر سوال رفت.(??) پس از شکست در عملیات مرصاد، منافقین دیگر هرگز نتوانستند به انسجام قبلى خود بازگردند و به علل مختلف از جمله اضمحلال اخلاقى، دچار اختلافات درون سازمانى شده و اختلافات شدید میان کادر رهبرى و دیگر اعضاى آن به وقوع پیوست.
منبع: سایت ساجد
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :120928
^آخرین عکس از گالری وبلاگ^
لبخند بزن رزمنده! برای دیدن لبخندها بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنید |
>>اشتراک در خبرنامه<<
|